سایت خودم

نوشته های خودم

سایت خودم

نوشته های خودم

۱۰ مطلب در آذر ۱۳۹۱ ثبت شده است

چله نشین

پنجشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۱، ۰۹:۰۶ ب.ظ



   شب یلدا قدم آرام بردار                                                          کمی هم احترام ما نگه دار

   تو میبینی ربابم غصه داراست                                                  نبی هاشم هنوز داغدار است

   صدای العطش در گوش مانده                                               بدن ها بی کفن هر گوشه مانده

   شب یلدا توهم چله نشین باش                                                 سیه پوش سالار دین باش

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۱ ، ۲۱:۰۶
مژگان پوراحمدی

بلندترین شب رقیه

پنجشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۱، ۰۶:۵۴ ب.ظ




از یلدا  به عنوان بلندترین شب سال یاد میشود آیا برای رقیه دختر 3 ساله ابا عبدالله حسین هم یلدا بلند ترین شب سال بود یا شب شهادت پدر ؛ شبی که سر پدر را برایش آوردند ؟؟؟؟؟

در یلدای رقیه خبری از سرخی دانه های انار نبود ....

آیا بلندی به خاطر ثانیه ها و دقایق است یا به خاطر عظمت وقایع؟؟؟؟؟

یلدای امسال شب شهادت نازدانه اباعبدالله به ما نشان میدهد بلندی شب ها و روزها به ثانیه ها و نیست به بزرگی روح کسانیست که آن روز را به یادگار گذاشته اند .........................

بیایید ما نیز بزرگی را از کودک 3ساله بیاموزیم و امسال چله نشین غم او باشیم .......



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۱ ، ۱۸:۵۴
مژگان پوراحمدی

شهادت حضرت رقیه

سه شنبه, ۲۸ آذر ۱۳۹۱، ۰۸:۲۹ ب.ظ



 رقیه دختری که باسر نورانی پدر در خرابه شام ملاقات کرد

 حضرت رقیه(س) دختر خورشید از تبار نور و از جنس آبی آسمان است. رقیه(س) برهان بزرگ دیگری است بر حقانیت قیام امام حسین(ع) که تنها کسی می‌تواند چنین به مبارزه و مقابله با ستم برخیزد که مقصدی الهی داشته باشد.  پنجم ماه صفر61 سالروز شهادت حضرت رقیه(س) دختر سه ساله امام حسین(ع) است. نام شریفش رقیه، فاطمه و زینب است. پدرشان اباعبدالله الحسین و مادرشان ام‌اسحاق است. ولادت آن حضرت در مدینه بود و در سن سه سالگی در محرم 61 هجری قمری با پدر بزرگوارشان به کربلا آمد.   آن حضرت قبل و بعد از روز عاشورا بارها مورد تفقد و دلجویی ابا عبدالله(ع) قرار گرفت تا آنجا که به خواهرش حضرت زینب(س) در مورد او سفارش فرمودند و بعد از شهادت امام حسین(ع) و اهل بیت و اصحاب، همراه با اسرا به کوفه و شام برده شد و در مسیر چهل منزل راه شام رنج های فراوانی دید. در شام بعد از دیدن سر نورانی پدر با پیشانی شکسته در خرابه، آنقدر ناله زد و گریست تا به ملکوت اعلا پیوست و بدن شریف آن حضرت را شبانه دفن کردند .

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۱ ، ۲۰:۲۹
مژگان پوراحمدی

عشق

سه شنبه, ۲۸ آذر ۱۳۹۱، ۰۷:۵۰ ب.ظ



کسی میتواند در پای عشق بمیرد که پیش از آن زندگی در پیش چشم های او مرده باشد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۱ ، ۱۹:۵۰
مژگان پوراحمدی

یلدا در نظر پیشینیان

يكشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۱، ۰۸:۴۸ ب.ظ

زمستان دو چله به اسم چله بزرگه و چله کوچکه داشت که چله بزرگه از اول دی تا دهم بهمن بود که زمین نفس دزده کشیده، تک (حدّت) سرما می شکست و از آن به بعد، تا آخر بهمن که چله کوچک بوده می گفتند کاری که چله بزرگه نکرده چله کوچکه می کند و چله کوچکه گفته اگر پشتم به بهار نبود بچه را در قنداق خشک می کردم و تقریبا به همین صورت هم بود و هرگز سرمای چله بزرگه به پای سرمای چله کوچکه نمی رسید و با تمام شدن چله کوچکه هم بود که فقرا می گفتند زمستان تمام شد و روسیاهی به ذغال ماند و غم سرما و عدم استطاعت تهیه خاکه ذغال را فراموش می کردند که پشتش به بهار می باشد. و

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۱ ، ۲۰:۴۸
مژگان پوراحمدی

شب بلند زمستان

يكشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۱، ۰۸:۲۷ ب.ظ

شب بلند زمستان


در همین حسرت که یک شب راکنارت مانده ام          در همان پس کوچه ها در انتظارت مانده ام

کوچه اما انتهایش بی کسی بن بست اوست             کوچه ای از بی کسی را بیقرارت مانده ام

مثل دردی مبهم از بیدار بودن خسته ام                        در بلنداهای یلدا خسته، زارت مانده ام

در همان یلدا مرا تا صبح،دل زد فال عشق                  فال آمد خسته ای از این که یارت مانده ام

فــــــــال تا آمد مرا گفتی که دیگر،مرده دل                 وز همان جا تا به امشب، داغدارت مانده ام

خوب می دانم قماری بیش این دنیا نـبود                    من ولی در حسرت بُردی،خمارت مانده ام

سرد می آید به چشم مست من چشمت و باز

 از همین یلدا به عشق آن بهارت مانده ام.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۱ ، ۲۰:۲۷
مژگان پوراحمدی

به نام خالق هستی بخش

جمعه, ۲۴ آذر ۱۳۹۱، ۰۸:۴۰ ب.ظ



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۱ ، ۲۰:۴۰
مژگان پوراحمدی

میلاد عشق

جمعه, ۲۴ آذر ۱۳۹۱، ۰۸:۲۶ ب.ظ
شب


یلدا در افسانه‌ها و اسطوره‌های ایرانی حدیث میلاد عشق است ماه دلداده مهر است و این هر دو سر بر کار خود دارند که زمان کار ماه شب است و مهر روزها بر می‌آید. ماه بر آن است که سحرگاه، راه بر مهر ببندد و با او در آمیزد، اما همیشه در خواب می‌ماند و روز فرا می‌رسد که ماه را در آن راهی نیست. سرانجام ماه تدبیری می‌اندیشد و ستاره ای را اجیر می‌کند، ستاره ای که اگر به آسمان نگاه کنی همیشه کنار ماه قرار دارد و عاقبت نیمه شبی ستاره، ماه را بیدار می‌کند و خبر نزدیک شدن خورشید را به او می‌دهد. ماه به استقبال مهر می‌رود و راز دل می‌گوید و دلبری می‌کند و مهر را از رفتن باز می‌دارد. در چنین زمانی است که خورشید و ماه کار خود را فراموش می‌کنند و عاشقی پیشه می‌کنند و مهر دیر بر می‌آید و این شب، «یلدا» نام می‌گیرد. از آن زمان هر سال مهر و ماه تنها یک شب به دیدار یکدیگر می‌رسند و هر سال را فقط یک شب بلند و سیاه وطولانی است که همانا شب،یلداست.»



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۱ ، ۲۰:۲۶
مژگان پوراحمدی

یلدا

جمعه, ۲۴ آذر ۱۳۹۱، ۰۸:۱۱ ب.ظ

دریافت فایل


شب یلداست؛ شبى که در آن انار محبت دانه مى شود و سرخى عشق و عاطفه، نثار کاسه هاى لبریز از شوق ما؛ شبى که طراوت هندوانه هاى تازه تابستان به سرماى دستان زمستان هدیه مى شود و داغى نگاه هاى زیباى بزرگ ترها در چشمان کودکان اوج مى گیرد و بالا مى رود. در ازدحام بشقاب هاى کوچک بلور، شیرینى صمیمیت ها و یکدلى ها، تقسیم مى شود و کام هاى همه را شیرین مى کند.

یلداى طولانى سال، بهترین مجال براى نیم نگاهى کوتاه به لحظه هاست؛ لحظه هایى که در سرعت عبور، خلاصه مى شوند و مى گذرند و این گذشتن، بهترین پیام براى زیبا زیستن ماست؛ زیرا شیرینى در کنار هم بودن لبخندهاى امروز، هزار بار بهتر از اشک حسرت ریختن بر مزار جدایى هاى فرداست.

یلدا بهانه اى است، بهانه اى، تا ما از فرمان کانال هاى پر پیچ و خم سیم هاى ارتباطات بگذریم و لحظه هاى قشنگ با هم بودن را به هیجان سریال هاى زندگى شیشه اى، بدل نکنیم.

یلدا، بهانه اى است تا پندها و تجربه هاى ارزشمند پدربزرگ ها و مادربزرگ هایى را که در پس وقت نداشتن ها و بى حوصلگى هاى کوچک ترها مدفون مانده اند، زنده کنیم.

یلدا، مجالى است براى تکرار هر آنچه روزگارى، سرمشق خوبى هایمان بوده اند و امروز بر روى طاقچه عادت هایمان غبار مى گیرند و فراموش مى شوند. مجالى است براى دیدن عزیزانى که تصویر و صدایشان در پس مشغله هاى زندگى رنگ باخته اند. مجالى است براى نشستن لبخند بر لبان کودکان، در آغوش پر مهر بزرگ ترها.

 یلدا مجالى است؛ مجالى براى من، مجالى براى تو، تا همگى، لحظه هاى شیرین با هم بودن را تجربه کنیم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۱ ، ۲۰:۱۱
مژگان پوراحمدی

سلام

پنجشنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۱، ۰۲:۴۱ ب.ظ
سلام به همه شما  دوستان خوب خودم
این وبلاگ شخصی منه و مطالب علمی و کاهی دل نوشته براتون میزارم دوست دارم که شما هم منو از یاد نبرید برام نظر هاتون رو بگید و به نوشتم امتیاز بدید با فلش های که آخر هر نوشته هست.
از همتون ممنونم .


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۱ ، ۱۴:۴۱
مژگان پوراحمدی